مدت ها پیش در پاسخ کامنت دوستی، متنی نوشتم که امروز در صحبت با دوست دیگری به یاد آن افتادم و آن را عینا در اینجا درج می کنم. باشد که انتشار آن برفی از زمین کال بروبد و راه را برای رویش جوانه های نو باز کند …
……
پرداختن جناب سخن به چنین موضوعی، با توجه به تعداد زیاد خواننده هایی که نوشته های ایشان دارند بسیار خوشحال کننده بود. آن هم در چنین زمانی، که وقایع چند سال اخیر، نسل جدید را با چند و چون تحریفات تاریخی آشنا تر کرده است: چه آنچه عموما «تریبون بدستان» و «صداهای بلند و کر کننده» از حوادث تاریخی روایت می کنند، خود به چشمان خود دیده اند، و از آن ملموس تر، آن را زندگی کرده اند…نسل بزرگی از نخبگان ایرانی، و تولیدات غنی فکریشان که شامل محصولات ادبی، فلسفی، اجتماعی و تاریخی بسیار با ارزشی می شود، تنها بدلیل امتزاج با نگرش سیاسی غالب روشنفکری آن زمان (که وجود مرزهای مشترک و نزدیکی جغرافیایی با کشور شوراها آن را تشدید می نمود) به کلی مورد چشم پوشی واقع شده. سالهای سال اگر موضوعی به همراه نامی از امثال طبری، کسرایی، به آذین و حتی سایه به میان می آمد، با نفی یکسره ای مواجه می شد که بدون توجه به اصل موضوع، تصویر سیاسی زده ای که از این نامها در ذهن شنونده تداعی می شد، افسار ادراک را در دست می گرفت و آنرا به نقطه ای دور (و در تقابلی کور) می تازاند.
چنین شد که امتداد فرهنگی اجتماعی میهنمان دچار آسیب های جدی شد.
نمی دانم آیا مقاله ی «ایران و تنهاییش در گذر تاریخ» از استاد ندوشن را خوانده اید یا نه. مقاله ی ارزشمندیست که نشان می دهد توفق تاریخی ایران و حفظ قدرت، بازدهی و یکپارچگی فرهنگیش محصول چه کنش و واکنش هایی بوده است.
اگر صحبت از ایران می کنیم و به ایرانی بودنمان افتخار، موضوعیت آن چیست؟ آیا جز این است که کهنگی تاریخی یک ملت، باید خود را بصورت اندوخته ی غنی از تجارب اجتماعی نشان دهد؟ وگرنه این که تمدن ما 10000 ساله باشد تا 100 ساله توفیرش چیست؟
چنانچه این تجارب اجتماعی، که خود را در هر دوره به صورت محصولات فکری و فرهنگی متبلور می کنند، از اجتماع (و نسل جدید) گسسته شوند، آیا حاصل چیزی جز ناپیوستگی اجتماعیست؟ آیا محصولش جز جامعه ایست که متفکرینش نسل به نسل عقب گرد می کنند؟ و در پایان آنچه می ماند از «جامعه و فرهنگ ایرانی آیا چیزی جز «قشری نازک به دور هسته ای از وهم» است (که سر انجامی جز نژاد پرستی پوچ نخواهد داشت).
آیا رقت انگیز نیست وضع جامعه ای که محصول 50-100 سال قبلش امثال ارانی ها و طبری ها بودند و اکنون…
برگردم به امتداد حرفم و نتیجه گیری:
مقالاتی چون مقالات آقای سخن عالیست اما تنها یک شروع است. نکته ی مهم باقیست. هدف از چنین مقالاتی نباید صرفا تبرئه ی تاریخی گذشتگان باشد (که آنهم در جای خود، هم از نقطه نظر اخلاقی، و هم از لحاظ اندوختن بر تجارب تاریخی اجتماعی که می توانند رهنمون قضاوت های تعیین کننده جامعه در بزنگاه حوادث سرنوشت ساز باشند، مهم است).
مساله اصلی استفاده ی از چنین میراث گرانبهاییست که امتداد تاریخی ایرانیان در گروی آن است.
برگردم به طبری، و این کامنت طولانیم را پایان دهم. من با طبری، در 20 سالگی از طریق جستجوی کنجکاوانه لابلای کتابهای قدیمی سالیان سال خاک خورده و فراموش شده ی انبار آشنا شدم. صرف نظر از گنجینه ی ارزشمند نوشته های اجتماعی و ادبی-تاریخی اش، آن گوهری که برایم به ارمغان آورد «چگونه اندیشیدن» بود…گوهری کمیاب که می تواند چراغی فرا راه هر طوفان باشد.